داستان زیبای عدالت و لطف خداوند - 107

فایل فلش X.VISION مدلLE-42KD20

فایل تست شده مخصوص پارت نامبر این مدل مین برد هست .

توجّه : ((حتماً قبل از کپی برداری نرم افز از فایل اصل تلویزیون خود بکاپ بگیرد))

کد لینک خرید نرم افزار:535440

 

255/000 تومان

دُهن الحنظل الاصلی (روغن هندوانه ابوجهل اصلی)

این محصول توسط عطار پیشکسوت تایید شده است

خرید و فروش روغن های گیاهی

به صورت 500 % ارگانیک و بهداشتی به همراه برگه آنالیز عرضه می گردد...

  کدمحصول:534062

مقدار کل28عدد

2200 تومان

عسل وحشی تهیه شده از بیشها و باغات اطراف دزفول استان خوزستان

مقدار موجودی 12/6 کیلو دوازده کیلو و ششصد کرم با شاخه محاسبه شده و بدون احتساب ظرف عسل

البته همان طور که میبینید شاخه ها تا حد امکان برداشته شده

و مقدار خیلی کمی که واقعا شاخه های مانده به آسانی قابل حذف و یا بررداشتن نیست

قیمت هر کیلو عسل 800 وتمان هست

  کدمحصول:534068

مقدار کل12کیلو

800000 تومان


نوشته شده توسط : كريم شريفي
داستان زیبای عدالت و لطف خداوند

زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.
سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟
زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم .
هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى.
حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است.

ممنون از همه کسانی که تشکر میکنند.




:: موضوعات مرتبط: داستانهای پند آموز , ,
:: بازدید از این مطلب : 508
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 3 خرداد 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: